کسی می گفت این دایی بزرگ شما هیبت یک ژنرال ارتش را دارد ، حیف حیف که او وارد ارتش نشد با ان ابروهای پر پشت و ان اخمی که نشانه وقار و متانت و شکوه اوست ،و صد البته ان هیکل درشت که نشان سلامت روح و روان و مزاج اوست ، بسیار بسیار کم سخن می گوید ، نیازی نمی دید خیلی وقت ها حرف بزند بلکه سکوت مهم ترین مشخصه اوست .
پدرم می گوید ژنرال روزی از کوه های بلند بالای بامیان با چنان پشته ی خاری سنگین و بزرگ به پایین می امد که توجه چند گردشگر خارجی را جلب کرد ، انها ایستادند و از او عکس گرفتند .
نمی دانید چقدر دلم می خواهد ان عکس را می دیدم ، ژنرال با دختر همسایه اش ازدواج کرد ، همه ی ما وقتی این را شنیدیم که زن دایی دختر همسایه بوده است ، به هم نگاه کردیم لبخند زدیم و بعدها مدام از عاشقی و عشق غیبتها کردیم .
ولی اصلا به دایی نمی اید که عاشق شود ، شاید کار کار دختر همسایه بوده ، دختری بلند بالا و کشیده و ترکه ای ، عجبا دایی چه خوش سلیقه بوده ، از این قسم حرفها .
ان دو تا به امروز که پیر و فرتوت شده اند ، عاشقانه زندگی می کردند ، دایی بزرگ ، کلان فامیل ما همچون درخت کهن سال تنومندی در گلستان فامیل ما بود ، ژنرال ساعاتی پیش درگذشت ، و برای همیشه خاموش شد .
یادداشت های یک مهاجر افغان...برچسب : ژنرال,ژنرال دوگل,ژنرال فرانکو,ژنرال مایکل فلین,ژنرال ووتل,ژنرال قادر عبدالحمید,ژنرال هویزر,ژنرال شرمن,ژنرال اوزترک,ژنرال امین فومنی, نویسنده : 3vebbikasf بازدید : 144