کتاب «گلشهر خاطرات یک زمین شناس» را مستقیم از خود نویسنده آن علی احمدی دولت هدیه گرفتهام و آن وقت کلی کامنت و نظر در اینترنت منتشر شده بود از کم و کیف این کتاب خاطراتی که نویسنده اش هنوز میان دهه سوم چهارم زندگی اش است.
اما به جز نظرات در اینترنت کامنتها یا واکنش های مردم در اجتماع چه هست؟ بگذارید پیش از این کمی از شکل و محتوای کتاب بدانیم برای آنهایی که نمیدانند محتوایش چیست.
کتاب حاوی داستانهایی کوتاه در حد یک یا دو صفحه از زندگی یک مهاجر افغان ساکن در ایران مشهد و گلشهر شهرک افغان نشین در حومه شهر است ، برش هایی از زندگی شبیه داستانهای کوتاه نویسندگان اما نه دقیقا مثل آنها ، داستانهای علی احمدی نمک فلفل و طعم و مزه خودش را دارد مثل غذاهای افغانی مرج و نمک متفاوت دارد ، خاطرات با مزه محرومیت ، فقر، امید، تلاش برای زندگی و نگاه به آینده ست .
همراه با چاشنی طنز
ادامه ⬆️
«کتاب گلشهر خاطرات یک زمین شناس»
نویسنده که در آن سالها میوه فروشی میکرده آن هم روی گاری با ترازوهای کفهای و همه میدانیم که شهرداری و گاری واله در گلشهر در آن سالها مثل موش و گربه بودند ، در خاطرهای بنام « شله»اینچنین واقعهای را تعریف میکند« وقتی از سر بازار هیاهوی رسیدن شهرداری سبیل مانده از راه رسید من سنگهای ترازو را به حسن دادم تا به خانه ببرد »
اینجا نویسنده چنان با صمیمیت درباره حسن میگوید که انگار همه ما سالهاست حسن برادرش را میشناسیم ، و یا وقتی مادرش را با همان نامی که صدایش میکند ننه مزاری میخواند باز همان حس صمیمیت و خودمانی بودن به تو دست میدهد.
برای همین هست که روزی یکی از اقوام که او هم میوه فروش است و مغازه دارد با لبخندی به پهنای صورت به من گفت : راستی شنیدی یک میوه فروش راجع به گلشهر کتاب نوشته؟
(و یا به گفتهی نویسنده یکی از وطن دارها از ورامین به همسر گلشهری اش گفته بود:
-شما گلشهریها چقدر ووقی هستین!
-همسر: چرا ؟
یک نفر شمو یک کتاب نوشته کرده درباره گلشهر)
خاطرات علی احمدی اگر هم ووقیگری باشد که نیست سخت ارزش خواندن دارد ، میخوانی و به یاد خودت میافتی به یاد دهه شصت و هفتاد و آنچه بر ما مهاجران رفت. تلاش یک انسان برای جنگ با سختی ها ، برای نجات از مشکلات دنیایی که هر روزش داستانی دارد و تو قهرمان آن هستی اگر نگذاری که نومیدی بر تو مسلط شود، بسیاری نمی دانند که این میوه فروش کوچک با صورتی گرد که حالا مهندس زمین شناسی ست که بسیاری از کشورها را گشته و اکنون در امریکا زندگی میکند.
اگر در بازار شلوغ چشمتان به کودک دستفروشی افتاد که دارد بولانی میفروشد با لپ های ترک خورده و خشک و صورتی گرد و یا سفرهای روی زمین پهن کرده و چند تکه لباس روی آن ریخته و با چشمان بادامیاش دنبال مشتری میگردد شاید او هم روزی از خاطراتش نوشت زمانی که درس خوانده و مثل علی احمدی دولت مهندس شود از تنهایی اش بنویسد از تلاشش برای زندگی از امیدها و ناامیدی هایش در جایی که روزی مثل وطن دوستش داشته در گلشهر، که به قول نویسنده این کتاب ،معشوقه اش بود.
#علی_بودا
https://t.me/GolshahrLetters
کانال تلگرام
یادداشت های یک مهاجر افغان...برچسب : نویسنده : 3vebbikasf بازدید : 40