داستان یک سقوط

ساخت وبلاگ

 

تصرف کابل و تقریبا تمام افغانستان تنها با موتورسیکلت و یک کلاشنیکف که از بازارهای سیاه تهیه شده یک دمپایی و لباس محلی گاهی یک دستار به سر .

این داستان امروز افغانستان است پیروزی پنجاه تا هفتاد هزار طالب در مقابل ارتشی که شمار آن بیش از سیصد هزار ذکر شده با جدیدترین ادوات جنگی از اسلحه ام شانزده تا بهترین لباس و پوشش که یک سرباز جنگی می‌تواند داشته باشد و دوربین‌های دید در شب همراه با تجهیزات زرهی روز دنیا،تنها چهل هزار نیروی ویژه (کماندو) و صدوشصت طیاره سبک و هلیکوپتر .

طالبان نام آن را پتح به گفته خودشان یا فتح و نصرت الهی میگذارند.

این چیزی‌ست که در میدان می‌بینیم اما آنچه دیده نمی‌شود این است که آیا به واقع سیصدهزار سرباز در افغانستان وجود داشت؟ یا خیلی از این نیروها ارتش خیالی بود که تنها به دولت مرکزی و ناکار آمد غنی لیست شده بود تا معاش و تجهیزات شان به منطقه فرستاده شود بدون آنکه آنجا ارتشی باشد،درست شبیه مکاتب خیالی با معلمان خیالی و دانش‌آموزانی که لیستی از آنها بود اما وجود نداشتند.

واقعیت این است که بوی گند فساد را دیگر نمی‌شد جمع کرد،در این کشور همه چیز خیالی شده بود پلیس خیالی معاش خیالی کارمند خیالی .

تصاویری که طالبان از منازل مقامات منتشر می‌کنند گویای همه چیز است تجمل گرایی با پست و مقام های پولساز عایدات بزرگان از بنادر و گمرکات ،اتومبیل‌های ضد گلوله و گران قیمت همراه با سفرهای خارجی زیاد برای بلند پایگان دولتی .

عطامحمد نور بیش از ده سال والی بلخ صاحب میلیونها ثروت بود خانه‌های گران قیمت در ازبکستان و ترکیه گفته می‌شود حقوقش از بندرحیرتان، ساخت و سازهای مزار و ماشین‌های باربری محفوظ بود او را امپراطور شمال می‌خواندند.

« دوستم» تنها ژنرال رسمی افغانستان هم از فساد دور نبود گفته شده او هم از بندر اقینه فاریاب حق می‌گرفت سرمایه گزاری‌های کلان دولتی‌ها در خارج از کشور افغانستان را به باد داد.

رییس جمهوری که در انتخابات تنها 900هزار رای داشت جنگ قدرت عبدالله و غنی همه و همه ،جامعه جهانی را ناامید کرد، آمریکاها بیست سال در افغانستان بودند خرج کردند اما کجای دنیا کسی خرج می‌کند بدون دریافت عواید. اینکه آمریکاها در مقابل دلارهای خرج کرده چه چیزی از افغانستان خارج کرده‌اند داستان دیگری ست.

خروج بی مسئولانه آمریکا، تیر آخر بر پیکر بی جان کشور بود.

از میان این همه فساد و بی تدبیری و جنگ و انتحاری و خون ،جامعه جوان افغانستان داشت فضایی آزاد را تجربه می‌کرد دخترکان به مدرسه می‌رفتند ، رسانه‌های آزاد و روشن فکری و قدری پیشرفت تجربه می‌شد. زنان بیشترین بهره را می‌بردند، آنها در افغانستانی که سالها پسران دارایی و همه چیز خانواده محسوب می‌شدند رشد کردند جذب کار شدند و تبدیل شدند به کسانی که مصرف کننده نبودند و اقتصاد خانواده هایشان را ترقی دادند.

پدران می‌دیدند که دخترانشان نسبت به پسران موفق ترند و این فضا، موجب شده بود تا افکار کهنه‌شان نسبت به زنان تغییر کند.

افغانستان به سوی آینده‌ای نامعلوم پیش می‌رود .

من اما اعتقاد دارم حکومت‌ها می‌آیند و می‌روند آنچه می‌ماند و خواهد ماند ما مردم هستیم در میان آرزوها و امیدهای مان نسبت به اینده، اگر طالبان هم آنچه مردم می‌خواهند بدانها ندهد رفتنی خواهند بود. ما و زندگی‌مان مصداق کامل این سروده ست.

«شهر خالی جاده خالی کوچه خالی خانه خالی

جام خالی سفره خالی ساغـــــر و پیمانــــــه خالی»

زمانی که کوچه ها و خیابانها از ترس طالبان خالی شده بود .

«گریه کردم ناله کردم حلقه بر هر در زدم

سنگ سنگ کلبه ی ویرانه را بر سر زدم

آب از آبی نجنبید

خفته در خوابی نجنبید»

و این بیت،جامعه جهانی چشم‌هایشان را به روی افغانستان بست.

«بازا تاکاروان رفته باز آید

بازا تا دلبران ناز ناز آید

بازا تا مطرب وآهنگ وساز آید

پاگل افشانان نگار دلنواز آید

بازا تا بر در حافظ سر اندازیم

گل بیفشانیم ومی در ساغر اندازیم »

روزی مطرب و آهنگ و ساز به این سرزمین باز خواهد گشت.


برچسب‌ها: افغانستان, امریکا, خروج, طالبان, دوستم

یادداشت های یک مهاجر افغان...
ما را در سایت یادداشت های یک مهاجر افغان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3vebbikasf بازدید : 128 تاريخ : دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت: 16:27