فکر می کنم هر کسی پند واندرزی از پدرش آویزه گوش دارد، که همیشه آن را در ضمیر ناخودآگاهش محفوظ نگاه می دارد .
سالیان دراز می گذرند و آدم از یادش نمی رود که پدر در این تاریخ چنین چیزی گفت ، البته جوان های امروز چیزی که از آن متنفر هستند همان پند و اندرز هست آن هم از والدین .
کسی تعریف می کرد؛ماه رمضان بود داشتم دوش می گرفتم ناگهان پدر پشت درب حمام داد زد ،« او بچه سی کو آب د دان تو نره »
( اهای بچه داری دوش می گیری آب تو دهنت نرود)
من هم عصبانی شدم درب حمام را باز کردم دستم را گرفتم زیر دوش و قلوب قلوب آب خوردم ، پدرم داشت شاخ در می آورد
گفتم حالا خوب شد؟
خوب همه اینطور نیستند
نصیحتها گاهی خیلی زیاد می شوند و می شود یک کتاب مثل «قابوس نامه» نوشته امیر عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر قابوس که برای فرزندش گیلانشاه نوشت همه حاوی پند.
رمان «گتسبی بزرگ »اینطور شروع می شود:« در سالهایی که جوانتر و به ناچار آسیب پذیرتر بودم پدرم پندی به من داد که آن را تا به امروز در ذهن خود مزه مزه می کنم وی گفت:
«هر وقت دلت خواست عیب کسی رو بگیری ، یادت باشه که تو این دنیا همه مزایای تو رو نداشته ن»
....و من دریافتم که مقصودش خیلی بیشتر از آن بود در نتیجه من،. از اظهار عقیده درباره خوب و بد دیگران اغلب خودداری می کردم.... در نتیجه من محرم آدم های سرکش ناشناس بودم و از سوزهای نهانشان خبر داشتم .
من پند و اندرز خاصی از پدرم ندارم اما یک چیز هست که از خانه پدری همیشه به یاد دارم یک طاقچه و یک پرده ی سپید که گلدوزی شده بود و یک خط خرچنگ قورباغه بالای آن پرده ، یک بیت شعر که اصلا نمی توانستم آن را بخوانم .
حتم دارم آن شعر انتخاب پدر بود و مادر که بی سواد بود آن را گلدوزی کرده بود با نخی آبی رنگ حاوی این محتوا
عیب دگران منگر و احسان خویش
دیده فرو بر به گریبان خویش
تا به اکنون نمی دانستم این قطعه ای از یک شعر بلند از نظامی گنجوی ست و حالا می دانم که اصلا آن بیت اشتباه نوشته شده یا سوزن دوزی شده بود و اصل آن این است
عیب کسان منگر و احسان خویش
دیده فرو بر به گریبان خویش
این بیت نظامی را پدر و مادر بر بالای طاق زده بودند در اتاقی که هیچ تزیین دیگری نداشت و از در که وارد می شدی راست چشمت به آن می افتاد
چه پندی بهتر و بالاتر از آن .
یادداشت های یک مهاجر افغان...
برچسب : نویسنده : 3vebbikasf بازدید : 116