قدرت رسانه

ساخت وبلاگ

اداره اتباع بیگانه هر بار مرا شگفت زده می کند،من بیگانه ای که گاه گاه اینجا کاری دارم زیاد نمی ایم ، زمین اینجا هم فراز و فرود دارد برای رفتن باید کمی خم شوی که سربالایی را بالا بروی ، راننده تاکسی های اینجا برای خود سایه بانی زده اند .
اینبار هم مشغول بگو مگو و دعوا هستند ، ولی نه با مشتری که میان خودشان
_ وقتی طرف مگه دربست خوب دربست یعنی چی
یعنی ایکه تو بپری وسط با ماشین پر که مو توره موبوروم؟
همهمه بالا می گیرد سر بالایی تمام شده حالا در نشیب جاده ام
تغییر جالب و خوب اینجا همین دستشویی هایش هست که سرراه گذاشته اند دیگر مجبور نیستی بروی ان سوی محوطه .
درب ورودی دو پیرمرد مسعول این هستند که بپرسند چکار داری اما اینبار فقط یک سوال دارند
-گوشی؟
گوشی ها را می گیرند ودر صندوق های کوچک شبیه کفش کنهای حرم می گذارند و یک شماره می دهند شبیه شماره پلاک های حمام های خصوصی البته بدون ان کش های کثیف و سیاه که می توانستی در حمام بیاندازی مچ دستت که گم نشود.
به همشهری هایم فکر می کنم که باید حالا علاوه بر گم نکردن کارت وفیش ومدارک مواظب این پلاک هم باشند.
در راه برگشت همان طور که سرپایینی جاده مرا به سوی زندگی حل می دهد که یعنی زودتر برو وازینجا دور شو ، خوش خوشانت می شود.
به خانم های کارمند اداره اتباع فکر می کنم که مانند دخترانی که مادرشان انها را صبح زود از خواب بیدار کرده و بدخلق هستند، ابروهایشان همیشه خدا در هم است .به تعرفه هایی که صد درصد گران شده ، راستش اگر دویست درصد هم گران می شد باز هم باید پرداخت می کردم.
به گوشی ام که اکنون از حبس ازادش
کرده ام.
تنها جایی که تا بحال گوشی را تحویل داده ام درب یک کلانتری بود.
حتم دارم از گوشی می ترسند از قدرت رسانه می ترسند ، با خود می گویم شاید فیلم و عکس را سانسور کردید با متن و نوشته چکار می کنید؟

یادداشت های یک مهاجر افغان...
ما را در سایت یادداشت های یک مهاجر افغان دنبال می کنید

برچسب : قدرت,رسانه, نویسنده : 3vebbikasf بازدید : 132 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:15